چگونگی قدرتیابی شیعیان در شمال آفریقا
در گسترش یک تفکر عوامل مختلفی چون قدرت اقتصادی، سیاسی، رسانهای، آموزهها و گزارههای اعتقادی (هستها/اصول)، دستورهای عملی، اخلاقی و ارزشی که بر پایه آموزههای اعتقادی استوار شدهاند (بایدها /فروع)، اثر دارند، بهنحویکه هر نوع تفکر، دیدگاه رفتار خاص خود را دارد و بر مبنای دیدگاه و تفکر خود میتواند گروهی را جلب کند. در خصوص حضور و قدرت شیعه در شمال آفریقا میتوان نظریههایی عقیدتی، اقتصادی و اجتماعی را ارائه داد. این نظریات میتوانند مقدمهای برای یک بررسی جامع باشند.
باورها و تفکرات شیعیان ویژگی هایی داشت که سبب توجه و گرایش تازه مسلمانان می شد. برخی از این ویژگیها عبارتاند از امامت، اجتهاد، مهدویت و تقیه که در بین شیعه امامیه دیده میشد (شامی، ۱۳۶۷: 186). شیعیان با داشتن این معیارها موفق شدند مردم را با تشیع آشنا کنند و باعث جذب برخی افراد شوند.
از دیگر اقدامات شیعیان در جلب مردم آفریقا، فعالیتهای آنان در هنگام خلافت امام علی(ع) بود. یاران ایشان با برقراری روابط سیاسی، اجتماعی و تبلیغی، مردم این منطقه را با اهل بیت (ع) آشنا کردند و دیدگاه آنان را به مردم انتقال دادند. برخی از اقدامات این افراد ــ از جمله ابوذر غفاری، مقداد بناسود کندی و ابوایوب انصاری که از صحابه رسول اللّه(ص) بودند (مظفر، ۱۳۹۳: 285) ــ چنان مؤثر شد که مردم مصر در به حکومت رسیدن امام علی(ع) نقش مهمی را ایفا کردند.
عوامل داخلی جامعه آفریقا
عوامل داخلی جامعه آفریقا نیز باعث رشد و گسترش مذهب تشیع شد. در ادامه این عوامل را تشریح میکنیم.
الف) تشابه اقدامات حاکمان مسلمان غیر شیعه با رومیها و بیزانسیها در اداره مناطق مختلف آفریقا: اقدامات رومیها و بیزانسیها باعث نارضایتی مردم مصر (قبطیان) شده بود. آنان هدفی جز جمعآوری اموال برای حکومت مرکزی خود نداشتند و به رفاه مردم و آبادانی شهرها توجه نمیکردند (اجتهادی، ۱۳۶۳: 68). سیستم مالیاتگیری بیزانسیها از مردم مصر پیچیده، نامنظم و همراه با ظلم بود و تنها مالکان از این شیوه مالیاتگیری بهرهمند میشدند (دنت، ۱۳۵۸: 108، 109). مذهب بیشتر مردم مصر یعقوبی بود و امپراتوری روم و کلیسای قسطنطنیه مذهب ملکایی داشتند. هرقل، امپراتور روم، سعی کرد از طریق اعمال فشار، مذهب ملکایی را در آن کشور رواج دهد (اشپولر، ۱۳۵۴: 50؛ مونس، ۱۳۸۴: 61). در نتیجه «نارضایتی قبطیها از حاکمیت رومیان، زمینه پذیرش عربها را بهعنوان مردمانی نجاتدهنده از ستم دولت بیزانس فراهم کرده بود» (ابوجعفر طبری، ۱۳۸۷: 2/511).
این اقدامات پس از به قدرت رسیدن مسلمانان در زمان حکام بنیامیه و بنیعباس ادامه یافت. گفته شده که پس از اسلام، مردم مصر جزیه و خراج میپرداختند و میزان جزیه پرداختی مصریان به مسلمانان بسیار کمتر از مالیاتی بود که به بیزانسیها داده میشد (ابنخلدون، ۱۳۶۳: 3/420؛ دینوری، ۱۹۶۰: 139)؛ اما همچنان وجوه اخذ شده، مانند زمان بیزانسیها، برای حکومت مرکزی ارسال میشد و کمتر برای بهبود وضعیت مردم به کار می رفت. از این رو با توجه به تبلیغ شیعیان در مورد اهل بیت(ع) و بیان عملکرد حکومتی آنان مردم آفریقا به تشیع گرایش پیدا کردند.
ب) حضور اعراب مهاجر در قسمتهای شمالی و جنوبی مصر: با توجه به بررسی منابع مختلف و گزارشهای موجود، حدود 12 هزار عرب با خانواده خود به مصر مهاجرت کردند و در فتح مصر حضور داشتند. از دلایل مهاجرت اعراب به این مناطق میتوان نیاز به نیرو برای فتح مناطق مختلف شمال آفریقا (خامسیپور، ۱۳۸۲: 273) و تشکیل سپاه مرابطه اشاره کرد. به این افراد از درآمد صدقات و غنائم بهدست آمده پول پرداخت میشد (کندی، ۱۴۰۷: 418). هر سال گروهی از مدینه یا سایر مناطق اسلامی به سپاه مرابطه میپیوستند (ابنعبدالحکم، ۱۹۲۰: 130ـ131؛ کندی، ۱۴۰۷: 36). تشویق خلفا و حاکمان اسلامی برای مهاجرت قبایل عرب برای ایجاد تعادل جمعیت در مناطق فتحشده (مقریزی، بیتا: 29)، هجرت برخی از قبایل عرب برای پیوستن به اقوام خود در آفریقا، (رمضان، ۱۹۹۴: 13) حاصلخیزی زمینهای آفریقا و آب و هوای مناسب (ریطی، ۱۹۹۶: 65) از دیگر دلایل مهاجرت اعراب به بخش های شمال و جنوب مصر بود.
از قبایلی که به مصر مهاجرت کردند میتوان به «30 قبیله و 30 بطن از عدنانیها، 61 قبیله و 111 بطن از قحطانی ها و 3 قبیله دیگر اشاره کرد که در شهرهای آنجا پراکنده شدند» (خورشید البری، ۱۹۹۲: 72). در این میان، گروههای شیعی نیز به مناطق مختلف آفریقا مهاجرت کردند. مهاجرت سادات یکی از عوامل تاریخی گرایش مصریان به اهل بیت(ع) بود. جمعیت زیادی از سادات، که با لقب اشراف شناخته می شدند، در دوران بنیامیه و بنیعباس به آفریقا مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند. مسعودی از مهاجرت 73 نفر از علویان و نویسنده کتاب منتقله الطالبیه از مهاجرت بیش از 80 نفر به مصر یاد کرده است (ابنطباطبا علوی اصفهانی، ۱۳۷۷: 291). سادات و علویان برای اینکه از عوامل حکومت دور باشند، بیشتر در مناطق جنوبی مصر و آفریقا ساکن شدند. نفوذ آنها در مصر به حدی افزایش یافت که متوکل عباسی برای جلوگیری از نفوذ بیشترشان دستور داد آنها را از مصر اخراج کنند (جباری، ۱۳۸۲: 1/107).
ج) نقش خراسانیان در گسترش تشیع در شمال آفریقا: پس از اینکه اهالی خراسان و نواحی شرقی ایران بر ضد خلافت ضد اسلامی امویان قیام کردند و بساط حکومت آنان را که به نام اسلام بر مردم مسلمان حکومت میکردند، برانداختند، عباسیان بر اریکه خلافت مستقر شدند. در این دوران، تمام امور کشوری و لشکری ممالک اسلام به دست ایرانیان، به خصوص خراسانیان، افتاد. بهطور کلی عباسیان نژاد عرب را از مناصب حکومتی دور ساختند. در این جریان، یکی از مناطقی که مورد توجه عباسیان بود و بیم داشتند که از آنجا خطری متوجه ایشان شود، سرزمینهای مغرب اقصا و شمال آفریقا بود؛ زیرا هنوز حکومت اندلس به دست امویان بود و میترسیدند از آن ناحیه تحرکاتی صورت بگیرد. به همین دلیل از دوره مهدی عباسی به بعد، حکام مصر و آفریقا از میان مردم خراسان، که دشمنان سرسخت بنیامیه بودند، انتخاب می شدند. در این زمان نفوذ خراسانیان و مردمان مشرق ایران در مصر و مناطق آفریقای شمالی بیشتر شد و حفظ حدود اسلامی بر عهده آنها قرار گرفت.
تقریباً از زمان مهدی عباسی تا ظهور فاطمیان در مصر و آفریقا، حدود سی نفر حکومت کردند و مدت دویست سال بر مصر، شمال آفریقا، مغرب اقصا، سواحل مدیترانه و سایر متصرفات اسلامی در نواحی غرب و کرانههای اقیانوس اطلس فرمانروایی داشتند. در زمان این حکام هزاران فقیه، مجتهد، مفسر، محدث، قاضی، امیر، دبیر و سیاستمدار از خراسان و سایر شهرهای ایران به مناطق غربی مهاجرت کردند و مبانی و قواعد اسلامی را در آن سرزمینها ترویج دادند. در کتب علمی و تاریخی اسلامی شمال آفریقا و اندلس، نام بسیاری از ایرانیان دیده میشود (مطهری، ۱۳۹۴: 79-80 ،352).
در این بین شیعیان نیز در این مناطق حضور و فعالیت داشتند و به تبلیغ تشیع مشغول بودند.
د) اقتصاد: در اثر عوامل اقتصادی، بربرها شورشها و قیامهای مختلفی در منطقه تحت حاکمیت مسلمانان ایجاد کردند. حتی حمایت از یک گروه یا فرد نیز تابعی از عوامل اقتصادی بود؛ برای نمونه میتوان به شورش سپاهیان عرب در سال 196ق علیه عبداللّه بناغلب، که از طرف پدرش حاکم طرابلس شده بود، اشاره کرد (ابناثیر جزری، ۱۴۰۷: 5/392). این عامل باعث شده بود که بربرها گرایشی به عقاید مختلف نشان دهند.
در مناطقی دیگر از مغرب زمین که بربرها مشکل اقتصادی نداشتند، گرایشی به عقاید مختلف مشاهده نشده است. در این باره باید به قبایل صنهاجه و کتامه اشاره کرد که به علت داشتن استقلال اقتصادی، خود را از شورش خوارج در شمال آفریقا (قرن دوم هجری) دور نگه داشتند (عبدالرزاق، ۱۹۷۶: 237). طبیعی بود که با افزایش فقر، پذیرش دیگر عقاید مذهبی که پشتوانه مالی داشتند، به آسانی صورت می گرفت؛ از این رو با توجه به افزایش جزیه و خراج از سوی خلفای اموی، میتوان بین پذیرش عقاید مختلف از سوی بربرها و فشار اقتصادی ایجاد شده ارتباط برقرار کرد. طبری بیان میکند که در زمان عثمان بنعفان، وقتی عبداللّه بنسعد ابنابیسرح والی مصر شد، یک گروه از مردم آفریقا به سبب مسئله خراج، برکناری وی را از خلیفه خواستار شدند. خلیفه خواسته آنان را پذیرفت و حتی اموالی بین آنان تقسیم کرد (طبری، ۱۳۸۷: 2/599). در این میان برخی از سادات که قصد قیام علیه حکام وقت را داشتند، با کمکهای مالی خود تلاش می کردند این گروهها را به مذهب تشیع جذب کنند.
یکی دیگر از عوامل آشنایی مردم آفریقا با شیعه و تفکرات آنان، قیامهای مختلف بود که بنا بر مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی صورت میگرفت؛ مثلاً قیامهای فرزندان و نوادگان امام حسن(ع) در زمانهای مختلف و کوچ تعدادی از آنان پس از شکست قیام به مصر و آفریقا در انتقال دیدگاه شیعه تأثیر بسیاری داشت (رازی، ۱۹۹۵: 44). مردم این منطقه در قیامهای مختلف در کنار سادات بودند و آنان را رهبر خود معرفی میکردند؛ زیرا فرزندان اهل بیت همانی را میگفتند و میخواستند که مدنظر مردم آن منطقه بود. پس از وقوع عاشورا، این واقعه چنان حرکت و قدرتی در مسلمانان ایجاد کرد که موجب تحولات عظیمی در جامعه اسلامی شد. مصر و آفریقا نیز از پیامدهای این واقعه دور نماندند و مردم این مناطق پس از شهادت امام حسین(ع) علیه حاکم وقت دست به شورش زدند (مقریزی، ۱۴۱۸: 4/387).
اقدامات فرهنگی شیعیان در شمال آفریقا
امور فرهنگی از اقدامات بسیار مناسب برای آشنا کردن مردم با باورها و اعتقادات یک مکتب هدفمند است. شیعیان ساکن مصر و شمال آفریقا از این مسئله به نحو مناسبی استفاده کردند. از اقدامات فرهنگی آنها در آفریقا میتوان آموزش تفسیر قرآن، بهخصوص آیاتی که نشاندهنده بزرگی اهل بیت(ع) بود، بیان احادیث رسول اللّه (ص) در مورد اهل بیت (ع)، بیان فضیلتهای امام علی(ع) به عنوان جانشین بر حق رسول اللّه (ص)، کمکهای مالی، آموزش مسائل فقهی و ساخت مسجد را نام برد.
حضور یاران امام علی(ع) در بین مردم آفریقا که تازه با اسلام آشنا شده بودند و به شناخت اسلام واقعی علاقه داشتند، تأثیر بسیاری بر محبت به اهل بیت(ع) بر جا گذاشت. هر جا اهل بیت(ع) و فرزندانشان نیاز به کمک داشتند، مردم آفریقا از کمک به آنان دریغ نمیکردند، بهنحوی که در قیام علیه عثمان بنعفان و همچنین به حکومت رسیدن افرادی که با امام نسبتی داشتند، کمک شایانی کردند و باعث به قدرت رسیدن آنان نیز شدند (مظفر، ۱۳۹۳: 257ـ258). «شافعی مذهبها به خاطر حضور امام شافعی و ارادتی که شافعیان به حضرت علی(ع) و اولاد ایشان داشتند، در شناساندن اهل بیت و دیدگاه آنان به مردم مصر تأثیر داشتند» (ابنخلکان، ۱۳۶۴: 5/424).
جایگاه شیعه در آفریقا از قرن اول تا سوم
اطلاع دقیقی از شیعه شدن اقوام مختلف در آفریقا در دست نیست؛ اما میتوان با بررسی دیدگاه مذهبی تشیع، شیعه شدن تعدادی از افراد در قبایل آفریقا را تأیید کرد. چنانکه اشاره شد، با حضور تعداد بسیاری از دوستداران اهل بیت (ع)، تشیع در مصر و آفریقا گسترش یافت. در این دوره، برخی از فرقههای اسلامی مانند شافعیان، به اهل بیت (ع) علاقه نشان میدادند و اگرچه از نظر فقهی به فقه شیعه عمل نمیکردند (ابنخلکان، ۱۳۶۴: 5/424)، تأثیر فراوانی در رشد و شکوفایی حکومتهای مختلف شیعی داشتند. حکومتها نیز به احترام آنان، در آموزش مباحث فقهی مدارس علمیه، مانند الازهر، مانعی ایجاد نمیکردند.
بر اساس منابع تاریخی، بربرهای ساکن مناطق آفریقا بنا به دلایل مختلف، مانند فاصله طبقاتی، پرداخت مالیات زیاد و تبعیض نژادی قیام می کردند یا با گروههای انقلابی شیعی که با دولت مرکزی در حال نزاع بودند، همکاری می کردند تا باعث پیروزی آنان شوند. آنان در قبال همکاریشان از امتیازات خاصی نیز بهرهمند میشدند (ابنخلدون، ۱۳۶۳: 1/450 ؛ ابنعماد، ۱۴۰۶: 1/194 ؛ ابنابار، ۱۴۲۹: 1/85).
در جامعه مصر و آفریقا تفکرات و دیدگاههای مختلفی وجود داشت. گروهی به اسلام گرویده بودند. گروهی دیگر اسلام را نپذیرفته بودند، ولی برای آنان ماهیت حاکمان وقت فرقی نداشت و فقط میخواستند که زندگیشان در صلح و آسایش سپری شود. برخی از مسیحیان ساکن در آن مناطق، در لوای حکومت اسلامی با پرداخت جزیه به زندگی خود ادامه میدادند، به شرطی که آزادی عمل داشته باشند. وقتی یک حکومت شیعی یا غیر شیعی به قدرت میرسید، تا زمانی که منافع آنان به خطر نمیافتاد، مخالفتی نداشتند (عبدالرزاق، ۱۹۷۶: 237). بر این اساس، دیدگاههای شیعی، مانند برابری افراد و نبود فاصله طبقاتی، همخوانی بیشتری با انتظارات بربرها و ساکنان محروم آفریقا داشت که بهتدریج موجب گسترش و رشد فزاینده تشیع در بین اهالی آفریقا می شد.
اقدامات سیاسی شیعیان در مصر و آفریقا
شیعیان پس از استقرار در مناطق آفریقا، موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را تحکیم کردند و بهتدریج علیه حاکمان وقت موضع گرفتند و قیام هایی علیه آنها انجام دادند. این قیامها با اینکه در برخی مواقع موفق و در مواردی ناموفق بودند، موجب گسترش ایدئولوژی مکتب تشیع در میان مردم این مناطق شدند. گفتنی است حرکتهای شیعیان در مصر تا پیش از دوره بنیعباس را نمیتوان یک قیام در نظر گرفت، بلکه این اقدامات بیشتر جنبه حمایتی داشتند و در برخی موارد به صورت مخالفت با سیاستهای خلفای وقت نمایان می شدند.
محمد بنابیحذیفه، از یاران خاص امام علی(ع)، قبل از خلافت ایشان در مصر ساکن بود. وی در زمان عثمان بنعفان والی مصر، عبداللّه بنسعد بنابیسرح را اخراج کرد و زمام امور را در دست گرفت (حرزالدین، 1391: 250). این موضوع به خلیفه اعلام شد و عثمان جهت جلوگیری از خروج وی تصمیم گرفت با پرداخت سیصد هزار دینار او را به خود متمایل کند؛ اما وی نپذیرفت (ابناثیر جزری، ۱۴۰۷: 7/265ـ266). در زمان خلیفه سوم، حضور شیعیان در مصر نمود بارزی یافت، بهنحوی که خلیفه سعی میکرد آنان را تا حدودی راضی نگه دارد یا ساکت کند؛ اما این ترفندها راه به جایی نبرد و سرانجام گروهی از طرفداران امام علی(ع) علیه خلیفه قیام کردند که به قتل عثمان انجامید.
پس از کشته شدن عثمان بنعفان، که مصریان نقش مؤثری در قتلش داشتند، مردم مصر بر خلافت امام علی (ع) تأکید کردند (ابناثیر جزری، ۱۴۰۷: 3/159؛ سیوطی، ۱۳۷۱: 2/5). در دوران خلافت امام علی(ع) که شامیان به رهبری معاویه علیه امام علی(ع) دست به شورش زدند، مصر جایگاه ویژهای نزد امام داشت. امام علی(ع) برای افزایش قدرت شیعیان در مصر، قیس بنسعد عباده را به حکومت مصر منصوب کرد. پس از این انتخاب، همه مصریان، غیر از ساکنان منطقه خربنا که طرفدار عثمان بنعفان بودند، از امام علی(ع) اطاعت کردند (مقریزی، ۱۴۱۶: 4/93). معاویه که به شدت از قیس میترسید، سعی کرد او را به خود متمایل کند که موفق نشد؛ اما با ایجاد شایعه باعث عزل قیس شد (کندی، ۱۴۰۷: 23ـ24). پس از قیس، محمد بنابیبکر به حکمرانی مصر رسید (مسعودی، ۱۴۰۹: 2/768)، ولی به علت اهمیت مصر، امام علی(ع) مالک اشتر نخعی را بهجای محمد بنابیبکر به مصر فرستاد. مالک قبل از رسیدن به مصر، با توطئه عمرو بنعاص به شهادت رسید. محمد بنابیبکر نیز در جنگی نابرابر در برابر سپاه شام به شهادت رسید.
با ورود کارگزاران مورد اعتماد امام علی(ع) به مصر، مردم این دیار با اندیشههای مذهب تشیع آشنا شدند و جوهره اندیشه شیعی، مانند عدالت و مساوات، در آنان رسوخ کرد، به نحوی که تودههای مختلف مردم مصر برای تحقق آن با رهبران قیامهای علوی همکاری میکردند (یعقوبی، ۱۳۷۱: 2/77).
پس از شهادت امام علی(ع) تا پایان سده سوم هجری روند گسترش تشیع به دلیل سیاستهای کینهتوزانه حاکمان وقت وارد مرحلهای خاص شد و علویان بهشدت تحت نظر قرار گرفتند. شیعیان برای مقابله با حکام دو روش در پیش گرفتند؛ گروهی (شیعه امامیه و در برخی موارد خاص زیدیه) تقیه را در پیش گرفتند و به ساماندهی طرفداران خود همت گماشتند (حسین، ۱۳۸۵: 78، 88، 134، 141). گروهی دیگر، مانند سادات زیدی و حسنی، قیام علیه حکومت را در رأس کار خود قرار دادند. در دوران بنیامیه با توجه به سیاست سرکوبگرانه آنها، شیعیان آزادی عمل زیادی در مصر نداشتند و نمیتوان کارهای انجامشده را یک قیام مؤثر دانست، بلکه بیشتر واکنشهای اجتماعی صورت می گرفت، از جمله برگزاری سوگواری پس از شهادت امام حسین(ع) و برخی موارد مشابه.
بعد از شهادت محمد بنابیبکر، در سال 38ق عمرو بنعاص حاکم مصر شد (کندی، ۱۴۰۷: 31ـ34) و تا سال 43ق عهدهدار امور بود. پس از مرگ وی، همچنان نمایندگان معاویه والی مصر بودند. در این زمان، سپاهیان شام و اشراف، طرفدار معاویه و تودههای مردم طرفدار امام علی(ع) بودند (مقریزی، ۱۴۱۶: 4/156). شیعیان در این مدت، به علت برخورد قهری حکومت تقیه میکردند و میتوان گفت تا زنده بودن معاویه، شیعه در این منطقه نمودی نداشت.
از شواهد تاریخی برمیآید که شیعیان در مصر با وجود فشارهای بسیار حکومت، طرفدارانی داشتند که پس از سالها حکومت جابرانه بنیامیه، همچنان با قدرت فعالیت میکردند. برای مثال، زمانی که در سال 122ق هشام بنعبدالملک سر بریده زید بنعلی را به آن منطقه فرستاد، مردم مخفیانه سر زید را دفن کردند (همان: 4/317).
هنگامی که عباسیان برای سرکوب باقیمانده امویان و دستگیری مروان وارد مصر شدند، با پوشش سیاه مصریان مواجه شدند که نشان از گرایش شیعی مردم مصر بود. گویی شعار «الرضا من آل محمد» موجب فریب مصریان نیز شده بود و به همین جهت از ورود سپاه عباسی استقبال کردند؛ اما پس از اینکه علویان به قدرت نرسیدند و مورد ظلم و ستم عباسیان قرار گرفتند، اهالی مصر از کمک به علویان دریغ نکردند. بر این اساس، تا پیش از قدرت یابی شیعیان در سالهای 252 تا 270ق، قیامهایی به حمایت از علویان در مصر رخ داد که به برخی از آنها اشاره میشود.
ده سال پس از به قدرت رسیدن عباسیان، نفس زکیه، محمد بنعبداللّه بنمحض، علیه آنان قیام کرد. وی در سال 144ق پسر خود، علی بنمحمد بنعبداللّه، را مخفیانه به مصر فرستاد. علی بنمحمد به خانه عسامه بنعمرو معافری رفت؛ اما جاسوسان حضور وی را به اطلاع حکومت رساندند. شکست در دستگیری او موجب عزل حاکم مصر، حمید بنقحطبه، شد (کندی، ۱۴۰۷: 91).
در دوران فرمانروایی یزید بنحاتم بر مصر (144ـ152ق) دعوت علویان حسنی آشکار شد و گروهی از مردم با علی بنمحمد بنعبداللّه بیعت کردند (مقریزی، ۱۴۱۶: 4/158). او عبداللّه خالد بنسعید را جهت دعوت بنیحمود به مذهب تشیع به مصر فرستاد. سرانجام در شوال 145ق علی بنمحمد در مصر قیام کرد؛ اما قیام او ناموفق بود و کشته شد. مردم با دیدن این وضع از اطراف علی بنمحمد پراکنده شدند (همان). پس از قیام علی بنمحمد، گرایش مردم مصر به شیعیان افزایش یافت؛ حتی در بین کارگزاران حکومت گروهی شیعه بودند (همان: 4/159).
در سال 252ق ابنارقط در اسکندریه قیام کرد. این قیام چندان دوام نیاورد و سرکوب شد (کندی، ۱۴۰۷: 160، 162). قیام احمد بنابراهیم بنعبداللّه بنطباطبا معروف به بغای اکبر نیز در سال 254ق در مصر صورت گرفت و با مرگ بغای اکبر بینتیجه ماند. یک سال بعد قیام احمد بنمحمد بنعبداللّه بنطباطبا معروف به بغای اصغر، در مصر انجام شد، اما راه به جایی نبرد (مقریزی، ۱۴۱۶: 4/160). ابراهیم بنمحمد بنیحیی معروف به ابنصوفی هم در سال 253ق در مصر به قیام برخاست و در سال 255ق منطقه اِسنا را فتح کرد (بردی، ۱۳۹۲: 3/7)؛ اما در نهایت ابنطولون در سال 259ق ابنصوفی را شکست داد (ابناثیر جزری، ۱۴۰۷: 7/263). آخرین قیام علویان را هم احمد بنعبداللّه بنابراهیم در سال 270ق در صعید مصر صورت داد؛ اما وی نیز از ابنطولون شکست خورد و کشته شد (بردی، ۱۳۹۲: 3/47).
ادامه دارد...
نویسندگان: عباس رهبری (دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خمین)، حسین خسروی (استادیار گروه الهیات و معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خمین)، علی الهامی (استادیار دانشگاه علوم پزشکی تهران)
منبع: شیعه پژوهی مقاله 6، دوره 5، شماره 15، پاییز و زمستان 1397، صفحه 113-136.